نویسنده:علی شیروانی


 

دستورالعمل دوم

بسم الله الرحمن الرحیم
اى همبازى اطفال ! و اى حمال اثقال ! و اى محبوس چاه جاه ! و اى مسموم مار مال ! اى غریق بحر دنیا! و اى اسیر همومات آمال ! مگر نشنیده اى و نخوانده اى : انما الدنیا لعب و لهو (یعنى همانا دنیا بازى و سرگرمى است ) و نشنیده اى فرموده آن حکیم غیب دان منزه از عیب و شین را که به فرزند ارجمند خطاب کرده : بنى ان الدنیابحر عمیق غرق فیها الاکثرون (یعنى فرزندم ! همانا دنیا دریائى ژرف است که بیشترین مردم در آن غرق گشته اند) و حقیر عرض مى کنم : عن تحقیق و نحن منهم (یعنى قطعا ما نیز از آن غرق شدگانیم )
و اگر بخواهى عمق دریاى حکمتش را بفهمى در حقیقت لفظ ((بحر عمیق )) فکر نما. ببین چقدر از جواهر حکمت در این صندوق کوچک براى متفکرین ، به عنوان هدیه درج فرموده . همین قدر بدان دریا نهنگ دارد، ماهى دارد، جانورهاى عجیبه آن بسیار و مهالک غریبخ آن بى شمار، جزایر هولناکش زهره شیران را آب ، و کوههاى سهمناکش چه بسیار مردمان را نایاب نموده ، اصل ومیدان این دریا از ظلمات جهل ناشى شده است ، و در اودیه اراضى قلوب اهل غفلت جا دارد. امواج آمالش بسى کشتیهاى عمر را به باد فنا داده ، و جبال هموم و غمومش بسا پشته ها نهاده ، مارهاى معاصى مهلکه آن ، چه بسا اشخاص را به سم خود هلاک کرده ، نهنگهاى اوصاف مذمومه اش چه کسان را فرو برده ، و آب محبت تلخ و شورش چه مردمان را کور، و چه چشمها را بى نور نموده . هر که در این دریا غرق شد سر از گریبان نارجحیم بیرون آورده ، در عذاب الیم خواهد ماند.
آدمهاى این دریا ((نسناس ))، و سیاحت ایشان در این دریا به ساحت وسواس است . راهزنانش جنود ابلیس ، و اسلحه جنگشان خدعه و تلبیس ‍ است . اگر از عمق این دریا بپرسى ، عرض خواهم کرد که انتها ندارد، و اگر باور ندارى ، به غواصان این دریا، یعنى اهل دنیا از اولین و آخرین نظر نما، و ببین که همگى در آن غرق شده ، احدى به قعر آن نرسیده ، و اگر بهتر مى خواهى بفهمى ، به حال خراب خود نگاه کن و ببین که هر قدر داشته باشى ، باز زیاده از آن را طالبى ، و حرصت در جایى توقف نمى کند.
اى آقاى من ! این دنیا چگونه مردم را به خاک سیاه نشانده ، و قلوب ایشان را که براى محبت و معرفت خلق شده ، طویله اسب و استر نموده . جوارحشان از قاذورات گندیده ، و دلهایشان آنى خضوع و خشوع ندیده تو ذره اى ذوق حلاوت طاعت را نچشیده . نه در نهادشان از توبه اثرى ، و نه در اوهام تفکر نحس ایشان از خداوند - جل جلاله - خبرى . شب و روز به سیف و سنان لسان عرض و مال و عصمت مسلمانان را پاره پاره مى کنند، قلوبشان خالى از ذکر و فکر و مملو از حیله و مکر است . دست عقل را بسته ، و دست هوا را گشاده . چه زخمها از آن دست ها بر کبد دین رسیده ، و چه مصیبتها درشرع شریف برپا شده لباس خدائیان را کنده و جامه فرنگیان را پوشیده اطمعه و اشربه اسلام را بدل به زهر و زقوم نصارى ، و دهریان نموده اند. وظاى شرع را متروک و آداب کفر را مسلوک داشته اند. بازار کفر و شرک در بلادشان معمور و آباد و سوق اسلامشان مخروب و برباد.
وافضیحتاه ! عسکر کفر در بلاد وجود، منصور و مسرور، و لشکر اسلام مقتول و ماسورند.
نه ما را در عافیت کارمان فکرتى ، و نه از سیاستهاى الهیه (که ) بر امم ماضیه رسیده ، عبرتى . قضیه هایله ابابیل را شوخى و قصه فرعون و قابیل را مزاح پنداشته ایم زمینى که قارون را با گنج بسیار فرو برد، با ماى کج و گیجها، موجود است .
جان من ! آن بادهائى که به آنها قوم هود را تادیب نمود و فرمود، حال هم ، آن قادر حلیم را مطیعند. اگر تو از اطاعت امر آن سلطان عظیم الشان جرات نموده ، سرپیچیده اى ، خاک و آب و باد و کلوخ و سنگ ، ذلیل و منقاد اویند بلى ، گول صبر و حلمش را خورده اند، از حکمرانى عظیم او غافل شده ، لباس شرم و حیا را کنده ، قدم جرات را پیش گذاشته ، در حضور عزو جلالش مرتکب معصیت او شده (اند) مگر نمى بینى ! چگونه حکم محکم او در سماوات وارضین جارى است . مگر نخوانده اى که یوم نشور، آسمانها منشور مى شود.
بلى ، چه گویم از شر آن روز پر آه و سوزى که قلوب خافقین (یعنى شرق و غرب ) را خوفش گداخته . چگونه نشود، و دلهایشان از روزى که زمین آن آتش سوزان و صراطش تیزتر از شمشیر بران است .
عقل ها پران و اشکها ریزان است و نجومش منتشر، و مردمانش چون جراد منتشر. هولش عظیم و انبیا در اضطراب و بیم اند. اخیار مدهوش و ابرار بى هوشند. شدائدش بسیار، و محنتش بسیار است . آفتاب بالاى سر، و زمین چون کوره آهنگر بدنها در عرق غرق ، و لحوم و عظام در سوز و حرق . جهنم دورشان را گرفته ، و راه فرار برایشان بسته . ظالم شرمسار و عادل اشکبار. نامه ها پران بر یمین و یسار.
مردم در دهشت و انتظار. ملائک غلاظ شداد در تردد، و عقوبت الهیه بر مرده عصاره در تشدد
یکى از اسامى آن روز یوم الحصاه (یعنى روز شمارش ) است و دیگرى یوم التناد (یعنى روزى که در آن فریادها بلند است ) از طرفى منادى به خنده و بشارت ندا مى کند: یا اهل الجنه ارکبوا (یعنى اى بهشتیان بر نشینید) و از جاى دیگر ندا مى کند که : یا اهل النار اخسئوا (یعنى اى اهل آتش بروید گم شوید) و یکى را خلعت مى بخشند، و دیگرى مى کشند. طائفه اى سرمست شراب طهور، و قومى جگرهاشان قطعه قطعه از ضرایع و زقوم .
مانده ام حیران . نمى دانم از قهرش بیان کنم ، یا از مهرش بگویم اهل قهرش ‍ خاکیان و اهل مهرش افلاکیانند، یعنى اشخاصى که خود را به افلاک نوریه رسانده اند، اعتنائى اصلا به این افلاک ندارند، جسمشان جان و جانشان در عرش رحمان
اى به فداى قلوبى که نور الهى - جل جلاله - در آنها تابان ، و جلالت مرتبه شان بى پایان . خود را از عالم گسسته ، و به عالم انوار پیوسته ، منور به انوار معرفت و مخلع به خلعت محبت . زهدشان پشت پا به دنیا زده ، توکلشان سر از گریبان توحید بیرون آورده ، از خلق عالم رمیده و به مقام قرب آرمیده ، فکرشان نور و ذکرشان نور، و باطن و ظاهر و جسم و جان و خیال و عقل و جنان همه نور و غرق دریاى نور، و باطن و ظاهر و جسم و جان و خیال و عقل و جنان همه نور وغرق دریاى نور.
بس است من ناپاک کجا و مدح و وصف پاکان کجا؟ امثال ماها باید در تدبیر ترک معصیت باشیم ، اگر اصل ایمان را محکم کرده باشیم . دنیا نه چنان ما را فریب داده و کر و کور کرده است که امثال این مواعظ در قلوب قاسئه ما اثرى کند. همین قدر مى دانم که تکلیف مریض ، رجوع به طبیب است ، و تکلیف طبیب معالجه حال ، نه مریض مطیع و نه طبیب حاذق است ، ولى اگر مریض مطیع باشد، خداوند رحیم او را لابد به طبیب حاذق خواهد رسانید، و اگر مطیع نباشد، سکوت کردن با او اولى است " 1 ".
والسلام

دستور العمل سوم

بسم الله تعالى
یا سلمان ! اى از آشنایان دور! و اى بیگانگان محشور! اى انس گرفته به آواز غرور! و اى متوحش از دار السرور! گوشت را باز کن ، تا در جوش و خروشت آورند.
و این ادویه الهى را نوش کن ، تا عقل و هوشت بخشند. این قدر بدان که سلیمان نبى - صلى الله جل جلاله على نبینا و آله و علیه السلام - تا عسکر شوم نفس و ابلیس را در وجود شریف خودش تار و مار ننمود، در حکمرانى بر انس و جن متمکن و برقار نشد. و تا جند عقل و ملک را بر حصن حصین دل مسلط نکرد، دستش به خانم الهى مزین نگردید
خبر ندارى عساکر ملعونه شیطان چه مفسده ها در قلبت بر پا نموده ، و مطلع نیستى که چه فتنه ها و چه آشوبها در مملکت دلت بر پا کرده اند
حب دنیا که عمده و ارکان قبیحه ایشان است ، ببین چگونه جارى کرده اند درست تامل کن ، و ببین که به این قانون شوم چه مصیبتها و فریادها در دین مردم بلند است .
گاهى امر مى کند که طلب جاه کن ، تا به چاهت بیندازند و گاهى مال جمع کن ، تا گرفتار مارت کنند. و چنان به نظرت جلوه داده اند که جاه امرى است مرغوب ، و مال چیزى است مطلوب و تو مى دانى که طالب جاه در دنیا و آخرت به چه مرارتها خواهد افتاد و به چه نفاها و تزویرها مبتلا خواهد شد
امان از خانه هائى که به حکم نحسش خراب مى شود، وفریاد از مالهائى که به امر نحس او به غارت مى رود، و چه قلب هاى مظلومان را شکسته ، و چه خانمان را به نیش ظلم ، تار و پودشان را از هم گسسته زبانش دائما در فحش ‍ و غیبت واستهزا و دروغ و خودستانى و وعده و وعید و ایذا مسلمانان و آزار مردمان .... " 2 ". " 3 ".

دستور العمل چهارم

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین ، و صلى الله على خیر خلقه محمد و آله الطاهرین
و بعد، بر طالبان نجات و سعادت ابدى مخفى نماناد که اهل نجات دو طایف مى باشند: یک طایفه اهل یمین و طایفه دیگر مقربین اند.
و اگر طالب سعادت عمل به وظیفه اصحاب یمین ، که عبارت از ترک معصیت باشد نمود، از آنها خواهد شد و مقربین علاوه بر آنها وظیفه دیگر دارند، که غرض بیان آنها نیست .
اولا باید فهمید که اگر شخص انسانى فهمید حقارت و پستى خود را، هم بعد از آن فهمید عظمت و قدرت خضرت ملک الملوک را، البته خواهد فهمید که جرات قدم برداشتن و اقدام به معصیت نمودن در حضور چنین سلطان عظیم الشانى در نهایت قبح و شناعت و بدبختى مى باشد.
چرا غافل است از قدرت قادرى که اگر اراده نماید فناى همه موجودات را، به محض اراده آن سلطان عظیم الشان ، همگى به باد فنا رفته ، ملحق به معدومات خواهد شد. اینکه مى بینى معصیت در نظرت سهل شده به جهت امورى چند است ، که بعض آنها را ذکر مى کنم :
اولا: فکر خود را تماما متوجه به دنیاى دنى کرده ، از این جهت بالمره از نفع و ضر اخروى غافل شده اى
نمى دانى چه بسیار بسیار، منافع و سعادت ابدیه از تو فوت شده و چه قدر ضررهاى بزرگ بسیار، به خود زده اى .
و ثانیا: عجز و حاجت وفقر خودت را ملتفت نیستى ، که ذره ذره بدنت بخ خفظ کارکنان او، که ملائکه باشند برپاست .
و ثالثا: نمى دانى که در هر آنى از آنات ، و در هر جز از اجزا بدنت نعم غیر متناهیه مرحمت از او شده و مى شود، که به بیان و بنان ممکن نیست حصر آنها با این حال چگونه نعمت او را در معصیت او صرف مى کنى !؟
و رابعا: چگونه غافلى از عقوبات سخت او؟ مگر نمى دانى که ما بین مرگ و قیامت هزار غصه هست ، و آسانترین آنها تلخى جان کندن است چرا از شدائد قیامت غافلى ؟ امان از روزى که از دهشت و وحشت او مقربین در خوف و اضطراب مى باشند چرا نباشند؟ از روزى که زمینش و هوایش ‍ آتش ، و جهنم به اطراف خلایق محیط، و ملائک غلاظ و شداد در بگیر و ببند. نیکان در وحشت و اضطراب ، و بدان در شکنجه و عذاب . آفتاب در بالاى سر، و زمین گرمتر از کوره آهنگر.
خطر حساب از یک طرف ، و دهشت صراط از یک طرف . و حال هنوز کار به جهنم نرسیده . از آتش و سلاسل و اغلال او بگویم ، یا از مار و عقربهایش ‍ بیان نمایم .
خلاصه ، اینها همه مختصر نویسى است این فقراتى که گفته شد از هزار یک بیان نشد. تمام سفارشهاى این بینوا به تو، اهتمام در ترک معصیت است . اگر این خدمت را انجام دادى آخر الامر تو را به جاهاى بلند خواهد رسانید. البته البته در اجتناب از معصیت کوتاهى مکن ، و اگر خداى نخواسته معصیت کردى ، زود توبه نما، و دو رکعت نماز به جا آور، و بعد از نماز هفتاد مرتبه استغفار کن ، و سر به سجده بگذار، و در سجده از حضرت پروردگار عفو بخواه . امیدوارم عفو بفرماید.
معاصى کبیره در بعض رساله عملیه ثبت شده ، یاد بگیر و ترک نما. و زنهار پیرامون غیبت و دروغ و اذیت .
اقلا یک ساعت به صبح مانده بیدار شود، سجده به جا بیاورد. آنچه در منهاج النجاه مرحوم ملا محسن فیض - رضوان الله جل جلاله علیه - مذکور است کافى و شافى است از براى عمل شب و روز تو. به همان نحو عمل نما، و سعى کن که عمل و ذکرت به محض زبان نباشد، و با حضور قلب باشد، که عمل بى حضور اصلاح قلب نمى کند، اگر چه ثواب کمى دارد. البته ، البته ! از غذاى حرام فرار کن . مخور مگر حلال غذا را کم بخور، و زیاد مخور، یعنى زیاده بر حاجت بینه مخور. نه چندان بخور که تو را سنگین بکند، و از عمل باز دارد، و نه چندان کم بخور که ضعف بیاوردد، و به سبب ضعف از عبادت مانع شود، و هر قدر بتوانى روزه بگیر، به شرطى که شب ، جاى روز را پر نکنى . الحاصل غذا به قدر حاجت بدن ممدوح و زیاده و کم ، هر دو مذموم . شروع کن به نماز با قلب پاک از حقد و حسد و غل و غش مسلمانان و لباس و فرش و مکان نمازت باید مباح باشد، اگر چه مکان غیر محل جبهه نجس بودنش به نجاست غیر متعدیه نماز را باطل نمى کند ولى نبودنش بهتر است . وبایست به نماز، ایستادن بنده در حضور مولاى جلیل ، با گردن کج ، و قلب خاضع و خاشع . و بعد از فریضه صبح هفتاد مرتبه استغفار و صد مرتبه کلمه طیبه توحید، و دعاى صباح مشهور بخوان ، و تسبیح سیده نسا را بعد از فریضه ترک مکن ، و هر روز هر قدر بتوانى ، لااقل یک جز قرآن ، با احترام و وضو و خشوع و خضوع بخوان ، و در بین خواندن حرف مزن ، مگر در مقام ضرورت و در وقت خواب شهادت را بخوان ، و آیه الکرسى ، و یک مرتبه فاتحه ، و چهار سوره توحید و پانزده مرتبه سوره قدر، و آیه شهد الله ....بخوان و استغفار هم مناسب است و اگر بعضى از اوقات بتوانى سوره مبارکه توحید را صد مرتبه بخوانى ، بسیار خوب است و از یاد مرگ غافل مشو و دست بر گونه راست گذاشته به طرف راست با یاد خدا بخواب .
و از وصیت کردن غافل مشو و ذکر مبارک : لااله انت سبحانک انى کنت من الظالمین را هر قدر بخوانى ، و هر وقت بسیار بگو، اولا در شب و شب جمعه در هر یک صد مرتبه سوره مبارکه قدر را بخوان ، و دعاى کمیل را در هر شب جمعه ترک مکن ، و مناجات خمسه عشر را، حالت با هر کدام از آنها مناسب باشد، لاسیما مناجات مساکین و تابین مفتقرین و مریدین و متوسلین و معتصمین را بسیار بخوان و دعاهاى صحیفه کامله ، هر کدام در مقام مناسب ، بسیار خوب است .
و در وقت عصر هفتاد بار استغفار و یک سبحان الله العظیم ، سبحان الله و بحمده بخوان ، و استغفارات خاصه را هم بخوان ، و سجده طویل را فراموش مکن ، و قنوت طول دادن بسیار خوب است ، و همه اینها با ترک معاصى بسیار خوب است التماس دعا دارم " 4 ".

پی نوشت :

1- تذکره المتقین ، ص 214، 222
2- بقیه این مقال از قلم افتاده
3- تذکره المتقین ، ص 229-231
4- تذکره المتقین ، ص 231-247

منبع:کتاب برنامه سلوک در نامه هاى سالکان